گروه  دوچرخه سواری و طبیعتگردی آنادانا- همدان

گروه دوچرخه سواری و طبیعتگردی آنادانا- همدان

هرکجا سازی شنیدی ، شعر و آوازی شنیدی، از دلی رازی شنیدی ، یاد ما کن.
گروه  دوچرخه سواری و طبیعتگردی آنادانا- همدان

گروه دوچرخه سواری و طبیعتگردی آنادانا- همدان

هرکجا سازی شنیدی ، شعر و آوازی شنیدی، از دلی رازی شنیدی ، یاد ما کن.

پاورچین پاورچین...

راستشو بخواهید چند وقته کمی گرفته ایم.  بعد از برنامه دشت شقایق تو اردیبهشت ماه برنامه خاصی نرفتیم. خیلی دلم میخواد یه برنامه چند روزه بریم. گاهی بی پولی ، گاهی بی وقتی ، گاهی خستگی و گاهی کمبود انگیزه.  

دوستان همرکابون تو سراسر ایران هم به جز چند تا بقیه تو رخوت اند.   

یاشار نظمی که زمانی دور ایران رو رکاب زد کلاً تعطیل کرده.  

محمد شاهکرم که مریضه و نمیتونه رکاب بزنه . کوهنوردی هاشم که میره ما بعداً میفهمیم. 

جعفر و نسیم هم که بعد از سفر دور دنیا به قول خودشون سکوت اختیار کردن و گوشی تلفنشون رو هم گذاشتن رو سکوت و انداختنش زیر مبل. 

حسین اکبرزاده هم که سربازه و نمیتونه جم بخوره و جایی بره. ( البته بجز تهران )  

مهسا ترابی که همیشه سرش شلوغه و چند وقته حتی شهر ری هم نرفته . 

حسن عسگری هم که طفلکی با اینکه دوست داره بره برنامه . خدا بخواد داره بچه دار میشه و سرش به اون گرمه. 

رسول و دلارام که اصلاً خبری ازشون نیست. 

حالا فقط خانم یوسف پور می مونه و عدالت عابدینی و علی قوچانی و سپیده. 

یوسف پور و گروهش که از هیمالیانوردها هم بیشتر کوه میرند و فرصتی برای بقیه ندارن. 

عدالت عابدینی هم که طفلکی همیشه دیر متوجه برنامه ها میشه و همش تو ترمینال از آخرین اتوبوس ها جا میمونه . یا هم اینکه ساختمون میسازه و برج هوا میکنه .البته عدالت خیلی پرتلاشه و همیشه رکاب زدن باهاش برامون باعث افتخار بوده. 

علی قوچانی و سپیده  هم خیلی از ما دورند . البته از نظر مسافتی.. 

حالا ما دوتا میمونیم ( آرش و فرهاد ) 

آرش بیچاره که با دست خالی و جیب خالی تر دوست داره برنامه هاش خیری هم به بقیه برسونه اما خیلی مواقع مورد بدقولی قرار میگیره و در آخرین لحظات برنامه هاش کنسل میشه و فرهاد هم که ... 

یه جنب و جوشی میخواد این قافله. خیلی تنبل شدیم. وا رفتیم یا دلامون داره وا میره. نکنه پیر شدیم. نکنه روزمرگی داره مثل خوره روحمون رو میخوره؟ بهتر بیشتر مواظب باشیم. رخوت آروم آروم و بی سرصدا میاد. پاورچین پاورچین...   


 

دلنامه ای برای صلح

بعد از اینکه دو تا پست در مورد کاوشگران بزرگ تاریخ گذاشتیم بهتر دیدیم  یه دلنامه بگذاریم تو وبلاگ . اونجوری هم که نشان داد کاوشگران بزرگ تاریخ زیاد مورد استقبال قرار نگرفت.   

 

این متنی که آرش خزایی سرپرست گروه تو مراسم تجهیز کتابخانه مدرسه خدیجه کبری (س) روستای میانده خونده. در مورد سفر هستش و کاملاً از دل برآمده

 

آروم. آرش خوابیده

 هر خواستنی راهی جلوی پایت میگذارد که شروع کنی و هر شروع کردنی تو را با هزاران باید و نباید روبرو میکند. اما فارغ از همه این باید و نباید ها بر تو وظیفه ای است که بدون تصور آن معنای حقیقی زندگی با ابهامی عظیم مواجه است.

قبل از هرچیز باید به این سوال جواب بدهی که هدف از حرکت چیست ؟ چرا زاده شده ای و چرا باید باشی ؟ تا چه حد متعلق به خودت هستی و امیال و آرزوهایت کدامند؟

پس از پیدا کردن جواب برای این سوالات، حتی دست و پا شکسته حرکت آغاز می شود و آن گاه چاره ای جز حرکت نداری.

کودک که بودم همیشه به چیزهای که در آن سفر وجود داشت علاقه مند بودم . مثلاً از میان کارتون های تلویزیون مسافر کوچولو و سندباد را خیلی دوست داشتم .

کوچ پرندگان مهاجر در پاییز از همه چیز برایم جالب تر بود و آنها را تحسین میکردم که مثل خرس ها یا موش ها به خواب زمستانی نمی روند . از همان دوران به سفر کردن و رفتن اعتقاد داشتم و آنها را درجه ای مهم برای کمال می دانستم . بعدها که بزرگ تر شدم و به مدرسه رفتم آموختم که همه پیامبران سفر را تجربه کرده اند و بدون آن رسالتشان تکمیل نگردیده است. نوح در میان امواج بر کشتی بود ، ابراهیم مسافر بود ، موسی سفر شگفت انگیزی داشت ، یوسف سفر کرده بود، سلیمان بر قالیچه ای سوار و یونس در دل ماهی بود. عیسی پیاده میرفت و خاتم پیامبران محمد مصطفی (ص) شبانه در راه آسمان ها به معراج می رفت.

سفر آنقدر اهمیت داشت که مبداء سالهای ماست.

چند سالی طول کشید که به سوالات خودم جواب دادم و درکی از زاده شدن و سهمی از خویشتن و هدفی از حرکت یافتم و چاره ای جز حرکت کردن ندیدم و پای در مسیری گذاشتم  که انتهایش با سفر بزرگ گره میخورد.

چند سالی دیگر گذشت تا با انسانهایی آشنا شدم که به سوالاتشان جواب داده و حرکت را تجربه کرده بودند . هرچه در ایشان تعمق کردم بیشتر در دریای وجودشان غرق شدم و هرچه غرق شدم بیشتر زنده گشتم. دریای وجود ایشان سرشار از خدا بود و خدمت به خلق خدا و به بودن در کنارشان افتخار میکنم.

سالها بود که کوهها و جنگلها و دشت ها و جاده ها ، جنگل ها ، بیابان ها و کویرها را پیاده و سواره طی میکردم . مردمان بسیار  پاکی را دیدم که سالها باید پای درس تک تک شان می نسشتم و می آموختم . پیرزنی را در عمق روستایی در کویر یافتم که دارایی جز چند نخل خشکیده و چند بز نداشت. جوانمردی را دیدم که وقتی در آغوشم کشید تمام سلول های بدنم ترس از فراغ داشت. حوانی را ملاقات کردم که با کمترین امکانات در دل بیابان نگهبانی میداد و با وجود اتمام زمان نگهبانی به دلیل قولی که داده بود روزها بود که گرسنگی میکشید و ترک پست نمیکرد و پیرمردی که در مسیری خشک بطری آبی تعارف کرد. 

در همین سفرها و آموختن بود که فهمیدم زیستن تنها تنفس ، خوردن و خوابیدن ، کارکردن و ارتزاق نیست. آموختم که همه ما رسالتی بر دوش داریم و باید آنرا به انجام برسانیم.

ما خلیفه و جانشین خدا بر زمین هستیم و نباید زندگی غیرقابل تکرار خود را به حرص و حسد بیشتر داشتن اتلاف کنیم.

و باز گامی فراتر نهادم و خواستم اگر از دستم برآید سنگی از راهی و کاهی از کوهی بردارم و جاری شدن را در خود زندگی تجربه کنم. چشمان زیبای کودکان و دلهای دریایی همه مردان و زنانی که همیشه در سخت ترین مراحل بدون منت یاری ام کرده بودند قدرتی سرشار به من می داد تا تلاش کنم و امروز لبریز از شادی ام که به همت مردان و زنانی استوار و عاشق وظیفه ای کوچک از رسالت انسانی ام را به انجام می رسانم و آرزو می کنم ایزد یکتا عمر و ثروت ام را تا پایان زندگی این جهانی ام وسیله ای برای آرامش همنوعانم قرار دهد و توان انجام آنرا عطا کند.

به امید روزی که هیچ کودکی در جهان به دلیل فقر بیسواد و بیمار نباشد. به امید روزی که هیچ نقطه ای در جهان دورافتاده نباشد. به امید روزی که همه انسانها در صلح و آرامش بر روی زمینی سبز و در کنار سایر مخلوقات خداوند بدون جنگ و خونریزی زندگی کنند.

زنان هوانورد

 امیلیا ایرهارت:

امیلیا در تاریخ بیست و چهارم جولای ۱۸۹۷ در یکی از شهر های کوچک ایالت کانزاس به نام " آتچیون " دیده به جهان گشود . او از همان کودکی دختری افسرده و غمگین بود که با هیچ یک از هم سن و سال های خود نمی جوشید . والدین او خیلی سعی نمودند املیای کوچک را از انزوا گری نجات داده و به دوران با طراوات کودکی برگردانند . آن ها با وجود دست تنگی و سخت بودن شرایط زندگی ، مهمانی های پی در پی به راه انداخته و از پیک نیک و کلیسا و حضور در اماکن عمومی غفلت نورزیده تا به این وسیله لبخندی بر لب های پژمرده دختر خود بر افشانند . ولی اغلب تلاش آن ها بی فایده بود . و املیا با این وضعت رشد نمود .  

  

                                املیا ایرهارت

او در سن بیست و یک سالگی با ثبت نام در یکی از آموزشگاه های خلبانی ، این حرفه را به خوبی آموخت . جسارت و نبوغ او در پرواز شگفتی همگان را بر انگیخته بود . در سال ۱۹۲۲ وی موفق شد در ارتفاع ۱۴ هزار پایی پرواز نماید . این پرواز او رکورد تازه ای برای بانوان به جا گذاشت . و همین امر سبب گردید تا کودک غمگین گذشته برای ثبت موفقیت های جدید تلاش نماید . تا این که در سال ۱۹۲۸ تصمیم می گیرد بر فراز اقیانوس اطلس پرواز نماید . کاری که پیش از او هیچ زنی این مسیر مخاطره آمیز را طی نکرده بود !

برای اولین بار در تاریخ کوششهای بشر برای تسلط بر فضا ،یک زن ،یکه و تنها و با هواپیما از اقیانوس اطلس پرواز کرد .این زن که خلبانی ورزیده و شجاع بود" امیلیا ایرهارت "نام داشت و سفر خود را در این روز از بندر" هاربرگریس "واقع در منطقه" ئنیوفوندلاند "شروع کرد .اولین خلبانی که از اقیانوس اطلس عبور کرد چارلز لبندبرگ نام داشت و آمریکائی بود.   

 

آملیا ایرهارت رکوردهای زیادی را شکست و از مردان بسیاری جلو افتاد ،او با جسارت از عهده این پرواز بر آمده و نام خود را در تاریخ هوانوردی جهان به ثبت رساند . و یک سال بعد از این ماجرا ، این بار موفق شد رکورد سرعت بیش از ۱۸۴ مایل در ساعت را بین بانوان به جا بگذارد .  

امیلیا که تبدیل به زنی قهرمان شده بود . در سال ۱۹۳۱ دل به  یک ناشر سرشناس با نام جرج پاتنم سپرده و با او ازدواج می نماید . بعد از گذشت دو ماه از زندگی مشترکشان او توانست از ساحل شرقی تا غربی آمریکا را با هواپیمای شخصی خویش پرواز نماید . کاری که پیش از او هیچ زنی انجام نداده بود . او همچنین در سال ۱۹۳۲ به تنهایی بر فرار اقیانوس اطلس به پرواز در آمد . و در سال ۱۹۳۴ نخستین فردی بود که از روی اقیانوس خروشان اطلس پرواز کرد . وقتی او  به آمریکا رسید با کمال تعجب مشاهده کرد که جمعیت کثیری در فرودگاه به استقبال او آمده اند . در میان خیل مشتاقان دیدار با بانوی قهرمان ، عکاسان و خبرنگاران متعددی با دوربین هایی از شبکه های خبری تلویزیون انتظار او را می کشیدند . در این روز پیغام تبریک روزولت رئیس جمهور ایالت متحده هم بوسیله  یکی از شبکه های تلویزیونی محلی به خانم امیلیا ارهارت ابلاغ شد .

امیلیا که تبدیل به چهره ای مشهور گردیده بود برای حفظ ارتباط با هموطنان خویش به حرفه روزنامه نگاری روی آورده و با نشریات فراوانی همکاری می نمود . وی حتی در مجالسی که از او دعوت می شد به سخنرانی می پرداخت . حضور در مجامع و محافل گوناگون و فعالیت های ژورنالیستی  سبب گردید تا رابطه اش با همسر و خانواده به سردی گراید . دیگر کار به جایی کشید که خیلی دیر به دیر با آن ها ملاقات می نمود . این نوع برخورد های بانوی قهرمان شایعاتی را بوجود آورد . مردم کوچه و بازار هر روز مطالبی مبنی بر تنش های او و همسرش منتشر می نمودند . این مسایل باعث شد تا امیلیا همانند دوران کودکی به انزوا درونی کشیده شود .   

 

پرواز در طول خط استوا ..

امیلیا ارهارت برای گریز از شایعات متعددی که پیرامون زندگی خصوصی اش منتشر شده بود ، تصمیم می گیرد پروازی در طول خط استوا انجام دهد .  نخستین تلاش او در سال ۱۹۳۷ منجر به ثبت رکورد جدیدی در پرواز بر فراز اقیانوس آرام شد . ولی متآسفانه زمانی که قصد بلند شدن از شهر هونولولو را داشت سقوط می نماید . وی در این سانحه آسیب جدی نمی بیند . ولی او را برای پروازهای خطرناک دیگر مصمم تر می نماید . در همین ایام بود که وی خود را بازنشسته نموده و از تمام فعالیت های اجتمایی اش دست می کشد .  

پرواز به دور دنیا ...

بعد از گذشت دو ماه از این حادثه ، امیلیا بار دیگر تصمیم می گیرد سفر به دور دنیا را انجام دهد . از طرفی وی قادر به تآمین هزینه های کلان این پرواز نبود . زیرا این گونه پرواز ها هزینه زیادی را در بر داشت . اما به هر حال او در تاریخ دوم جولای ۱۹۳۷ به اتفاق کمک خلبان خویش اقدام به سفر به دور دنیا می نماید . ولی هیچ کس از این تاریخ به بعد خبری از آن ها نمی شنود ! و آن ها بر روی اقیانوس ناپدید می گردند . کارشناسان بر این عقیده بودند که آن ها به دلیل کمبود سوخت به دریا سقوط کرده اند . جالب این که نیروی دریایی آمریکا چهار روز بعد از ناپدید شدن آن ها پیام های کمک ( اس . او . اس ) را از امیلیا دریافت می نمایند .  

امیلیا در ژاپن ...!!

اما بر خلاف شایعات فراوان مبنی بر مرگ این بانوی قهرمان ، عده ای بر این عقیده بودند که  دولت ژاپن آن ها را دستگیر  و به سی پون منتقل نموده است . جایی که خیلی ازآمریکایی ها آن دو را در این مکان دیده بودند . همچنین شواهدی وجود داشت که امیلیا در چند تبلیغ بازرگانی در توکیو دیده شده است ! عده دیگری نیز معتقدند وی در پرواز اقیانوس آرام زنده مانده و به  آمریکا برگشته است . و تحت کنترل دولت قرار گرفته است تا باقی عمر خویش را در سکوت و تنهایی گذارند . شاید روزی پرده های حقیقت برون افتاده و راز یکی از مشهور ترین ناپدید شدگان تاریخ بر ملا شود . در حال حاضر سوالات فراوانی در باره زندگی و مرگ او وجود دارد .

شـــاید بتوان امیلیا ایرهارت (Amelia Earhart) را بعنوان یکی از معروفترین خلبانان اینگونه پروازها و نمایشهای هوائی نام برد. علاوه بر این وی اولین خلبان زن بود که رکوردهای بسیاری از قبیل، عبور از اقیانوس اطلس، کانال انگلیس و غیره...، از خود بر جای گذاشت. 
 

 بانوی آسمان ها  :  

1948:امی جانسون با پرواز با سرعت 671 مایل در ساعت (1073کیلومتر در ساعت) و طی 19 روز رکورد جدیدی برای یک دورهء ده ساله برجا گذاشت. دلاوری های این زن جوان دنیا را شگفت زده کرد.   

20 تیرماه  1327

در چنین روزی در سال 1930 میلادی نخستین زن از انگلستان به سوی استرالیا به تنهایی به پرواز در آمد . وی  آمی جانسون نام داشت .  

 امی جانسون سال بعد ، بر فراز سرزمین هایی که اکثر آنها کشف نشده بودند پرواز کرد و به ژاپن رفت.

دریانوردان کاشف

امروز یه موضوع جدید تو وبلگمون با عنوان کاوشگران بزرگ تاریخ باز کردیم. امیدوارم مورد توجه قرار بگیره.  

جیمز کوک:  

تقریباً تمام اسرار مربوط به جنوب و مرکز اقیانوس آرام یعنی « دریای بزرگ جنوب » تا اواخر قرن 18 میلادی کشف شدند . تا آن موقع سواحل شرقی استرالیا ناشناخته بود و دوجزیره نیوزیلند یکی پنداشته میشد. اما در سال 1768 یک دریانورد و نقشه کش عالی به نام جیمز کوک ، از پلای موث انگلیس عزم سفر کرد. وظیفه تعیین شده برای او از سوی فرماندهی نیروی دریایی ، کاوش و کشیدن نقشه ای از منطقه بود . در این سفر او نقشه سواحل نیوزلند و ساحل شرقی استرالیا را کشید . سفر بعدی در سال 1772 او را به جنوبگان ( قطب جنوب ) و بسیاری از جزایر اقیانوس آرام راهنمایی کرد و سفر سوم در سال 1776 میلادی منجر به کشف جزایر هاوایی و سفر به سواحل آلاسکا شد.  

جیمز کوک در مارتون، کلیولند نزدیک شهرک میدلزبورو از توابع یورکشر متولد شد اما از کودکی با خانواده‌اش در گریت آیتون اقامت کرده بود. او که از نوجوانی شیفتهٔ دریانوردی بود نقشه‌برداری را نزد خود آموخت؛ سپس به ویتبی رفت و در کشتی‌های حمل زغال سنگ آنجا مشغول به کار شد. در میانهٔ جنگ‌های هفت ساله، کوک در نیروی دریایی سلطنتی خدمت می‌کرد و در محاصرهٔ شهر کبک در ۱۷۵۹ میلادی شرکت داشت. مقامات ارتش با مشاهدهٔ استعداد وی در مساحی، مسؤولیت نقشه‌برداری از بیشتر ورودی‌های رودخانهٔ سینت لارنس را در خلال جنگ به او سپردند. مهارت‌های کوک بار دیگر در نقشه‌برداری از سواحل نیوفوندلند در دههٔ ۱۷۶۰ میلادی به کار آمد و مورد توجه انجمن سلطنتی قرار گرفت.   

 

جیمز کوک 

سفر اول (۱۷۷۱ میلادی-۱۷۶۸ میلادی) - رصد سیارهٔ زهره

در سال ۱۷۶۶ میلادی، انجمن سلطنتی به کوک مأموریت داد تا برای رصد و ثبت کردن عبور سیارهٔ زهره از جلوی خورشید عازم اقیانوس آرام شود. وی کشتی ایندیوور(Endeavour) را برای این سفر برگزید. هیئت اکتشافی ۹۴ نفره به فرماندهی کوک در ۲۶ اوت ۱۷۶۸ میلادی بندر پلیموت را ترک کردند و در ۱۳ آوریل ۱۷۶۹ میلادی در جزیرهٔ تاهیتی پیاده شدند. به دستور کوک دژی کوچک و یک رصدخانه در محل ساخته شد و در سوم ژوئن عملیات رصد عبور سیارهٔ زهره از جلوی خورشید با موفقیت به انجام رسید؛ هر چند به علت نبود ابزار پیشرفتهٔ علمی اندازه‌گیری دقیق این پدیده ممکن نگردید.

پویش استرالیا و زلاند نو

ابل تاسمان، دریانورد هلندی نخستین اروپایی‌ای بود که موفق به کشف بخش‌هایی از سواحل استرالیا و زلاند نو شد (۱۶۴۲ میلادی)؛ ولی استعمارگران هلندی – که تاسمان برای آنها کار می‌کرد- خبر اکتشافات وی را منتشر نکردند.

در قرن هجدهم هنوز بیشتر اروپاییان از وجود قارهٔ استرالیا بی‌اطلاع بودند و تنها گزارش‌های پراکنده‌ای به آنان رسیده بود حاکی از این که در نیمکره‌ جنوبی قاره‌ای بزرگ قرار دارد به نام Terra Australis (سرزمین جنوبی). انجمن سلطنتی و بویژه یکی از اعضای آن الکساندر دالریمپل به وجود این سرزمین افسانه‌ای سخت باور داشتند و محرمانه به کوک دستور داده بودند که پس از پایان عملیات رصد سیارهٔ زهره، به سمت جنوب ادامهٔ مسیر دهد و به جستجوی قارهٔ مذکور بپردازد.

کوک یکی از اهالی تاهیتی به نام توپایا را که با آب‌های اقیانوس آرام آشنایی کامل داشت، به عنوان راهنما به کار گرفت. آنها با کمک وی به زلاند نو رسیدند و کوک برای اولین بار از تمام خطوط ساحلی جزایر زلاند نو نقشه برداشت. در نقشهٔ او فقط چند اشتباه جزئی به چشم می‌خورد. (مثلاً ً شبه‌جزیره‌ بنکس به جای جزیره گرفته شده و جزیره‌ استوارت قسمتی از جزیره‌ جنوبی به حساب آمده است.) وی همچنین تنگه‌ کوک را کشف کرد که جداکنندهٔ جزیره شمالی و جزیره جنوبی زلاند نو است و یک قرن پیشتر از چشم تاسمان دور مانده بود.

کوک سپس به سمت غرب راند تا به استرالیا رسید و کرانه‌های شرقی آن را کاوش کرد. کاشفان در ساحل خلیج کوچکی پا به خشکی گذاشتند و برای نخستین بار فرصتی یافتند تا نظری به گیاهان و جانوران استرالیا بیاندازند و با بومیان ملاقات کنند. این محل که نخستین مستعمره‌نشین بریتانیا در استرالیا شد، پوشش گیاهی بسیار متنوعی داشت؛ از این رو کوک آن را خلیج گیاهشناسی نامید. 

کوک پس از ترک خلیج مسیر خود را در امتداد ساحل به سوی شمال ادامه داد. یک اتفاق در هنگام سفر سبب شد تا کوک صخره‌های مرجانی بزرگ استرالیا راهم کشف کند؛ در ۱۱ ژوئن ۱۷۷۰ میلادی کشتی او به یکی از این صخره‌های زیرآبی برخورد و «به گِل نشست». ایندیوور از این تصادم آسیب فراوان دید و ناگزیر به دهانه‌ای رودخانه‌ای (که اکنون ایندیوور نامیده می‌شود) در شمال شرقی استرالیا هدایت گردید. تعمیر کشتی حدود هفت هفته به طول انجامید. هیئت اکتشافی این فرصت را برای بررسی وضعیت زندگی سکنهٔ محلی و گیاهان و جانوران غنیمت دانستند. چنانکه جوزف بنکس و دانیل سولاندر در مدت توقف در خشکی مجموعهٔ بزرگی از نمونه گیاهان آن نواحی را جمع‌آوری کردند. کانگوروی خاکستری هم احتمالاً ً در همین زمان شناسایی و نام آن از زبان محلی بومیان (Guugu-Yimidhirr) به زبان انگلیسی وارد گردید.

پس از آماده شدن کشتی کوک راه بازگشت را در پیش گرفت و پس از عبور از تنگه تورس میان استرالیا و گینه نو، پیمودن مسیر غربی و دور زدن دماغه امید نیک، پس از دو سال و یازده ماه به بریتانیا مراجعت کرد.

یادداشت‌های کوک بلافاصله پس از رسیدنش منتشر شد و اگرچه در محافل علمی او را همچون یک قهرمان بزرگ داشتند، در میان عامهٔ مردم جوزف بنکس گیاهشناس اشرافزاده مقبولیت بیشتری یافت. وی حتی درصدد بود تا فرماندهی دومین سفر اکتشافی کوک را بدست آورد ولی پیش از شروع سفر منصرف شد و خود را کنار کشید. 

مسیرها

سفر دوم

مدارک و اطلاعات به دست آمده از سفر اول برای بعضی اعضای انجمن سلطنتی از جمله الکساندر دالریمپل قانع‌کننده نبود. دالریمپل پیوسته می‌گفت که کوک به هدف اصلی مسافرت که همانا یافتن قارهٔ جنوبی باشد دست نیافته است. وی حاضر نبود استرالیا را به عنوان ترا آسترالیس افسانه‌ای بپذیرد و هنوز باور داشت به این که جایی در جنوب اقیانوس آرام قاره‌ای بسیار پهناور و کشف‌نشده وجود دارد. 

مجسمه کوک در انگلیس

 کوک که خود نیز مایل به حل معمای قارهٔ جنوبی بود، پیشنهاد جستجویی مجدد را به انجمن ارائه داد که پذیرفته شد. این بار او برای سفر خود دو کشتی فراهم کرد؛ رزولوشن به فرماندهی خودش و ادونچر به فرماندهی توبیاس فورنو. ناوگان کوک در ۱۳ ژوئیه ۱۷۷۲ میلادی از بندر پلیموت به راه افتاد، در ۳۰ اکتبر به دماغه هورن رسید و از آنجا مسیر جنوب شرقی را به سوی مناطق قطبی در پیش گرفت. با گذشتن از ۷۱ درجه و ۱۰ دقیقه عرض جنوبی در ۱۷ ژانویه ۱۷۷۳ میلادی، کوک و افرادش نخستین اروپاییانی شدند که مدار جنوبگان را پشت سر گذاشتند.

در ۸ فوریه دو ناخدا در مه منطقهٔ قطب یکدیگر را گم کردند. فورنو، کشتی‌اش را به زلاند نو برد و بعد از آنکه در جنگ با مائوری‌ها تعدادی از افراد خود را از دست داد، بی‌درنگ به بریتانیا بازگشت.

کوک همچنان به پوییدن دریای جنوبگان ادامه داد. حرکت کشتی به علت وجود یخکوه‌های عظیم بر سر راه با کندی بسیار صورت می‌گرفت. سرانجام پس از دو ماه، رزولوشن که برای سفرهای قطبی مجهز نبود، در محاصرهٔ توده‌های یخ از پیشروی بیشتر بازماند و کوک ناچار شد به سوی شمال تغییر مسیر دهد و کشتی را برای تعمیر و آماده‌سازی مجدد به تاهیتی ببرد.

پس از مدتی استراحت، کوک در ۱۷ سپتامبر تاهیتی را به مقصد قطب ترک گفت و یک بومی به نام «اومای» را نیز با خود همراه کرد که عملا ً معلوم شد اقیانوس آرام را به اندازهٔ «توپایا» (راهنمای سفر قبلی) نمی‌شناسد. آنها در ۳۰ ژانویه از مدار جنوبگان گذشتند ولی این بار هم تلاششان برای دست یافتن به قارهٔ فرضی بی‌نتیجه ماند؛ لذا کوک با موافقت یارانش ادامهٔ سفر را رها کرد و راه بازگشت را در پیش گرفت.

آنها کریسمس را در جزیره تیرادل فوئگو (جنوب آمریکای جنوبی) گذراندند و با دور زدن دماغه هورن در ۲۸ سپتامبر وارد اقیانوس اطلس شدند، در ۲۱ مارس ۱۷۷۵ میلادی در ساحل دماغه امید نیک لنگر انداختند و سرانجام در ۳۰ ژوئیه ۱۷۷۵ میلادی به بریتانیا رسیدند.

با بازگشت کوک به وطن مردم شناخت بیشتری از ناحیهٔ قطب جنوب پیدا کردند و افسانهٔ قارهٔ سرسبز و پهناور ترا آسترالیس رفته رفته به فراموشی سپرده شد. اگر چه کوک و یارانش به هدف مهم مأموریت خود یعنی یافتن قارهٔ جنوبی دست نیافتند ولی چند جزیرهٔ جدید را کشف و تعدادی دیگر را نقشه‌برداری و موقعیت‌یابی کردند که عبارت‌اند از: جزیره مرجانی هِروی (مانوئه فعلی) که بخشی است از جزایر کوک، جزیره ائووا، جزیره فرندلی (تونگای فعلی)، جزیره ایستر، جزیره نیوئه، جزایر مارکیز، جزایر هبرید جدید و جزایر کالدونیای جدید.

دستاورد دیگر این سفر آزمایش موفقیت‌آمیز زمان‌سنج جان هریسون بود. با استفاده از این ابزار برای اولین بار اندازه‌گیری دقیق عرض جغرافیایی در دریا امکان‌پذیر گردید.  

جیمز کوک

سفر سوم

شهرت و اعتبار کوک پس از پایان سفر دوم دو چندان شد و نیروی دریایی به وی بازنشستگی افتخاری اعطا کرد. ولی کوک زندگی دور از دریا را دوست نداشت. چند ماه بعد او مهیای سومین سفر اکتشافی خود، این بار به مقصد گذرگاه شمال غربی بود. گذرگاه شمال غربی معبری است که اقیانوس اطلس و اقیانوس آرام را از طریق مجمع‌الجزایر قطبی کانادا به یکدیگر متصل می‌کند و در بیشتر مواقع سال از یخ پوشیده است. کوک می‌خواست با عبور از این گذرگاه به‌وسیلهٔ کشتی یک راه میانبر دریایی بین دو اقیانوس برقرار کند.

به دلیل اهمیت فراوان این مسافرت برنامه‌ریزی آن مخفیانه انجام گرفت؛ بطوریکه مردم خیال می‌کردند این سفر برای بازگرداندن اومای - راهنمای بومی کوک- به تاهیتی ترتیب داده شده است.

در این سفر آخر کوک بار دیگر فرماندهی کشتی رزولوشن را عهده‌دار بود و ناخدا چارلز کلرک هم با کشتی دیسکاوری او را همراهی می‌کرد. این دو در ۱۲ ژوئیه ۱۷۷۶ میلادی بریتانیا را به سوی جنوب اقیانوس آرام ترک کردند. پس از پیاده کردن اومای در جزیره‌اش، راه شمال را در پیش گرفتند و از خط استوا عبور کردند. در ۱۸ ژانویه ۱۷۷۸ میلادی جزایر هاوایی را کشف کردند و به عنوان اولین گروه اروپاییان بر آن پا گذاشتند. کوک این خشکی‌ها را به یاد ارل آو سندویچ، لرد اول دریاداری وقت، «جزایر سندویچ» نامید. پس از چند هفته استراحت در هاوایی، دریانوردان عازم قاره آمریکا شدند و کوک سواحل غربی آمریکای شمالی را از کالیفرنیا تا تنگه برینگ کاوش و نقشه‌برداری کرد. هرچه به قطب نزدیک‌تر می‌شدند، هوا بیشتر رو به سردی می‌گذاشت. با گذشتن از تنگه برینگ و مدار شمالگان توده‌های یخ شناور از هر سو نمایان شدند. عاقبت در ۷۰ درجه و ۴۴ دقیقه عرض شمالی، کشتی‌ها از حرکت باز ماندند زیرا دریای پیش رویشان کاملاً یخ بسته بود. کوک با توافق همگان به هاوایی مراجعت کرد و ناوگان در خلیج کیالاکه‌کوا لنگر انداخت.

جزیره‌نشینان ابتدا به گرمی از کوک و افرادش استقبال و پذیرایی کردند ولی چند هفته بعد به دلایل نامعلومی بین بریتانیایی‌ها و بومیان اختلاف افتاد تا اینکه در ۱۳ فوریه یکی از قایق‌های ناوگان به سرقت رفت. چنین دزدی‌هایی در تاهیتی و جزایر دیگر امری عادی بود و معمولاً کوک تعدادی از بومیان را نگه می‌داشت تا اشیاء مسروقه بازگردانده شود. اما این بار وی بسیار خشمگین شده بود و فردای آن روز با ده ملوان به ساحل رفت و خواست تا سلطان را به گروگان بگیرد. بومیان دستور او را نپذیرفتند و جنگی شدید بین دو طرف درگرفت که در طی آن کوک و پنج بریتانیایی کشته و بقیه مجبور به عقب‌نشینی شدند.

چند روز بعد کشتی‌ها بدون فرمانده بزرگ خود هاوایی را ترک کردند. چارلز کلرک جانشین کوک می‌خواست و کوشید مأموریت کشف گذرگاه شمال غربی را به پایان برساند ولی ملوانان مایل به ادامهٔ سفر نبودند؛ از این رو دو تن از یاران کوک به نام‌های جان گور و جیمز کینگ فرماندهی رزولوشن و ادونچر را به عهده گرفتند و در ۴ اوت ۱۷۸۰ به بریتانیا بازشان گرداندند.

ناخدا کوک و افرادش با چند حیوان کاملاً ناشناخته برای اروپاییان ، برخورد کردند . کانگورو آنها را شگفت زده کرد. کوک نوشت « آنرا با سگ وحشی اشتباه گرفته بودم ولی طرز دویدنش او را شبیه خرگوش کرده بود»

جیمز کوک در 27 اکتبر 1728 متولد شد و در 14 فوریه 1779 میلادی در سن 50 سالگی از دنیا رفت.

 همسر کوک الیزابت باتس فرزندان او به ترتیب جیمز , ناتانیل , الیزابت , جوزف , جورج , هیو نام داشتند.

 امضاء جیمز کوک

نظر شما چیه

این مطلبی که دارم مینویسم شاید زیاد به دوچرخه سواری و طبیعتگردی مربوط نباشه. اما خوب ما مینویسیم که درد دلمون رو بگیم . بعدش ما قبل از اینکه طبیعتگرد باشیم انسانیم. 

 چند وقتیه کمی در مورد مسائل زندگی دچار سردرگمی شدم و دلیل اون هم نفهمیدن بعضی چیزهاس. مثل اینکه چرا بعضی چیزا برای ما انسانها  اینقدر مهمه در صورتی که اصلاً مهم نیست. همش به این فکر میکنیم تا جایی که زندگی ما به خطر نیافته مشکلی وجود نداره ولی امان از زمانی که یه مشکلی برای شخص ما میافته. اونوقته که دادمون به هوا میره که : آی خدا همه چیز خراب شد. خوب روشن تر بیان میکنم .   

 گنجشک ها وقتی میخوابند پاهاشون رو به سمت هوا میدن ! بعضی ها اعتقاد دارن گنجشک میترسه آسمون به سرش خراب بشه و این کارو میکنه که با پاهاش اونو نگه داره ! درست یا غلط بودن این اعتقاد رو کارش ندارم اما به نظر شما خیلی از ما هم مثل گنجشک ها نیستیم.  

از طرفی فکر میکنیم هر لحظه آسمون در حال فرو افتادنه و از طرفی هم فقط میخواهیم خودمون رو نجات بدیم . غافل از اینکه پاهای ما خیلی کوچیکه و حتی نمیتونه خودمون رو هم نجات بده.  

خیلی از ما انسانها وقایع مهم رو کوچیک میبینیم و از اتفاقات کوچیک غول میسازیم و بعدش هم ازش میترسیم . آیا درد مشترکی بین ما آدمهای دنیا وجود داره ؟ چه چیزی مهمه ؟ مبارزه با بیسوادی و جهل ؟ ریشه کن کردن فقر ؟ مبارزه با پدیده گرم شدن زمین ؟ تنهایی انسانها و یا بیماری های همه گیر ؟ 

نقش من و شما چیه ؟  

نظر شما چیه ؟