رزو پنجشنبه مهمانانی از کشور هلند داشتم. annette and edith دو تا ازا آن دوستانی که از ایشان بسیار یاد گرفتم. آنت و ادیت دو دوچرخه سوار بودند که تصمیم داشتند برای دیدار با مردم و آشنایی با فرهنگشان از هلند تا تبت را رکاب بزنند. آنت و ادیت برای کمک به کودکان کند ذهن و بی خانمان کارهایی خیریه می کردند.
در ترکیه با یک دوچرخه سوار هم وطن دیگر آشنا شده بودند و با هم سه نفری سفر میکردند. متاسفانه اسم اقا را فراموش کردم.
روز جمعه نیز آنها را تا 30 کیلومتری همدان به سمت ملایر بدرقه کردیم. خداحافظی بسیار رمانتیکی داشتیم. اصلاً دوست نداشتم ترکشان کنم. چه کنم که کار فراوان داشتم و باید برمی گشتم . تا جایی که به چشم می آمدیم برای هم دست تکان دادیم. امیدوارم باز هم این دوستان را یک روزی در نقطه ای از این جهان پهناور ببینم. ایشان تصمیم داشتند به اصفهان ، تهران ، یزد ، شیراز و در نهایت مشهد و آز آنجا به سمت ترکمنستان حرکت کنند. از دوستان دوچرخه سواری که در مسیر ایشان قرار میگیرند خواهشمندم کمکشان کنند . تا خاطره خوبی از ایران و هموطنان خوبمان در ذهن داشته باشند.
سلام
و بروی چشم...
موفق باشید
با عرض سلام
وبلاگ پر محتوایی داری
در صورت تمایل در زمینهای دوچرخه سواری گروه دوچرخه سواری ثامن اماده هرگونه همکاری می باشد
سلام بچه ها
خانه کوچکمان در این شهر پذیرای دوستان همفکرمان است و بهترین آرزوهها را برایتان آرزومندم
سلام دوست من از اینکه اومدی و سری به من زدی ممنون
داشتن دوستان همفکر بهترین لذت است به امید روزی که بشه این دنیا رو یک دور زد
سلام
در بلند ترین شب سال یاد محسن سنائی اردکانی را زنده نگه داریم