-
در آغوش دریای پارس (14) تحلیل و تشکر
چهارشنبه 30 اسفندماه سال 1391 07:24
من و کوله بارو و دل همه شب ذکر تو میگوییم همه روز راه تو میپوییم و سفر هماره پابرجاست سفر در آغوش دریای پارس به منزل نهایی خودش رسید. عمدا این قسمت سفرنامه رو در آخرین روز سال مینویسم تا بیان این حقیقت باشه که سفر و زندگی مثل هم اند و در حقیقت سفر همون زندگیه. اگه تو سفر زندگی هم کوله بارت سنگین باشه برای خودت زحمت...
-
در آغوش دریای پارس (۱۳) در راه بازگشت
جمعه 11 اسفندماه سال 1391 17:44
بازم یه صبح زود از خواب بیدار شدم. صدای موج هایی که به سنگ های لب ساحل میخوردن میومد و این گواه این بود که ما تو جزیره قشم هستیم. بزرگترین جزیره ایران و جزیره ای که به تنهایی از 22 کشور جهان بزرگتره پاشدم و رفتم به دریا نگاه کردم. امروز روز آخر سفرمون بود و این آخرین ساعاتی بود که داشتم دریای پارس رو میدیم. بلیت قطار...
-
در آغوش دریای پارس (12) قشم روز دوم
شنبه 28 بهمنماه سال 1391 21:20
صبح دیگه ای با باد شرجی دریای پارس بیدار شدم .هوا دم داشت و ما تو ساحل بودیم. چندتا دختر قشمی اومده بودن و با وسایل ورزشی که نزدیک ما بود داشتن ورزش میکردن و میخندیدن. کیسه خوابی که توش خوابیده بودم نم داشت و اصلا از این حالت خوشم نمیومد. دلم میخواست یه دوش درست و حسابی بگیرم. از چادر اومدم بیرون و دیدم هوا ابری و...
-
در آغوش دریای پارس ( 11) شیراز
یکشنبه 22 بهمنماه سال 1391 20:04
میخوام این پست رو تقدیم کنم به مهدی و یاسمن عزیز دوستان خوبی که در قسمتی از سفر مارو یار و یاور بودن و فرصتی فراهم کردند تا با هم همسفر باشیم. صدای گنجشک هایی که روی شاخه های درخت بالای سرمون جیک جیک میکردن و صدای گام هایی که گه گداری میومد از خواب بیدارم کرد. درسته تو همون پارکی بودیم تو شیراز که شب قبل بهش رسیده...
-
در آغوش دریای پارس (10) یزد
چهارشنبه 18 بهمنماه سال 1391 22:51
میخوام این پست رو تقدیم کنم به نصرالله جلیلی فر دوست خوبم تو یزد که مهربانانه مارو در قسمتی از سفر یاری کرد و بزرگوارانه در جمع خانواده محترمش جا داد. همچنین میخوام این پست رو تقدیم کنم به حمزه اکبری ، حامد حسینی ، خانم امیدی مهر و محمد شاهکرم که سفرنامه رو با علاقه دنبال میکنن. لطف کنید دو خط آخر در آغوش دریای پارس...
-
در آغوش دریای پارس (9) تخت جمشید تا شیراز
جمعه 13 بهمنماه سال 1391 19:02
در ادامه در آغوش دریای پارس (6) لطف کنید دو سطر آخر اون پست رو بخونید تا رشته بیاد دستتون. شب شده بود و ما هنوز تو جاده بودیم. یاسمن ابراز ناراحتی میکرد و کم کم این ابراز ناراحتی تبدیل شد به گریه مهدی گفت بچه ها شما برید تا من با یاسمن بعدا میام . صد البته حرف مهدی برای ما قابل قبول نبود و اگه همون جا کنار جاده چادر...
-
در آغوش دریای پارس (8) ساحل دریای پارس و قشم
دوشنبه 2 بهمنماه سال 1391 21:08
این پست رو میخوام تقدیم کنم به دوستان خوبم محسن سنایی اردکانی عزیز . محمد شاهکرم . حمزه اکبری . نصرالله جلیلی . حامد حسینی و بابک عزیز و که در طول سفر یا مارو در جمع گرم خانواده خوبشون جا دادن و یا اینکه با تماس های پرمهرشان شادمون کردن و یا اینکه مثل خانم امیدی مهر سفرنامه رو اکنون که مینویسیم با علاقه دنبال میکنن....
-
در آغوش دریای پارس (7) داراب
چهارشنبه 27 دیماه سال 1391 13:37
صبح زود بود . نمازمو که خونده بودم دیگه خوابم نبرده بود و داشتم به سقف نگاه میکردم . حوصله ام سر رفته بود و میخواستم خودمو کمی سرگرم کنم. دوربین رو برداشتم و از اتاق زدم بیرون و رفتم سر وقت حامد که تو حال خوابیده بود . دیدم اونم داره تو جاش وول میخوره . بهش گفتم حامد چطوری کمی باهامون حرف بزن . دیشب منزل حامد اینا یه...
-
در آغوش دریای پارس(6) پاسارگاد تا تخت جمشید
پنجشنبه 21 دیماه سال 1391 19:53
صبح زود بود و هنوز آفتاب طلوع نکرده بود. از چادر زدم بیرون تا وضویی بگیرم و نمازی بخونم. یه خنکی دلنشینی همه فضا رو پرکرده بود. اصولا نمیدونم چه رازی هست که نمازهای صبح تو سفر خیلی میچسبه. درسته خسته ای ، درسته دلت میخواد بخوابی ، درسته تو کیسه خواب گرمه ، اما خداییش نماز خوندن تو طبیعت . اونم وقتی که نماز میخونی و...
-
در آغوش دریای پارس (5) نائین تا اردکان
دوشنبه 18 دیماه سال 1391 22:33
از حمزه خداحافظی کرده بودیم و در راه عقدا و اردکان بودیم . خوب برنامه ما این بود که تا شب برسیم به اردکان. هنوز بدنمون به سفر عادت نکرده بود و باید طبق یک روش که همیشه بکار میبردیم روزهای اول رو مسیرهای کوتاه تری میرفتیم و کم کم بیشتر به خودمون فشار میاوردیم و مسیرهای طولانی تری رو پیش رو قرار میدادیم. از نائین تا...
-
در آغوش دریای پارس (4) ابرکوه تا پاسارگاد
پنجشنبه 14 دیماه سال 1391 17:11
صبح زود بود و شب قبلش رو تو یه پارکی که کنار فرمانداری ابرکوه بود گذرونده بودیم . پارک قشنگی بود . پر از درختان صنوبر. شب که رسیده بودیم ابرکوه با وجود اینکه خیلی خسته بودیم. اما چادرهامون رو زدیم و شام درست کردیم. چندتا از بچه های این شهر هم اومدن و با هم حرف زدیم . ابرکوه رو خودم دوبار قبلا اومده بودم اما تا به حال...
-
در آغوش دریای پارس (۳) نائین
سهشنبه 12 دیماه سال 1391 13:48
ابتدای سفر بود . ما تصمیم داشتیم از نائین تا قشم رو رکاب بزنیم. حالا چرا نائین ؟! نائین رو به این خاطر انتخاب کردیم چون هم شهری کهن بود و کلی جاذبه های فرهنگی و تاریخی داشت و هم اینکه یه دوست خوب اونجا داشتیم. شاید حدس زده باشید بله دوچرخه سوار خوب سفری آقای ( حمزه اکبری) فرزند شهید بزرگواری که عکسشو تو اتاق خیلی...
-
گیاهان دارویی (1)
دوشنبه 11 دیماه سال 1391 13:40
گیاه بادام وحشی این گیاه دارای انواع گوناگون می باشد. اهمیت بوته های این گیاه بیشتر در محافظت از خاک می باشد و در مناطقی که حاصلخیز نیست و امکان فرسایش خاک بیشتر است این گونه ها می توانند به راحتی به عنوان گونه های پیشآهنگ مستقر شوند. دانه ها و میوه های این گیاه مصرف خوراکی دارد. نوع دیگر استفاده از این گیاه استفاده...
-
باز هم وبلاگ
جمعه 8 دیماه سال 1391 16:00
چند وقتی که ننوشتم. خوب البته نه اینکه اینترنت نبود. نه اینکه وقت نبود. نه اینکه مطلب نبود . راستش همه اینا بود اما انگیزه نوشتن نبود. نمیخواسم بنویسم . سفر هم رفتیم . زیاد هم رفتیم. سفرنامه هم هست. اما انگیزه نیست. خوب بالاخره باید از دوستان کسی باشه که بیاد و بخونه که ما هم انگیزه ای برای نوشتن پیدا کنیم .ما از...
-
کسی هست یادمون بده
سهشنبه 21 آذرماه سال 1391 20:33
امروز داشتم به این فکر میکردم که چقدر فاصله گرفتیم. چقدر از گذشته فاصلمون بیشتر شده. زمانی بود که وقت داشتیم. انگیزه هم داشتیم. اما پولمون کم بود. الان انگیزه داریم. پول هم داریم اما فرصت نداریم. خیلی بده کاش قبلا بود . کاش همون موقع بود. پول نداشتیم اما مال خودمون بودیم. آزاد و رها برای خودمون. روزگاری رو به یادم...
-
پنج ساله شدیم
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1391 00:51
وبلاگ گروه دوچرخه سواری و طبیعتگردی آنادانا ابتدای مردادماه پنج ساله شد. پنج سال پر از خاطره . چه زود گذشت و چه خوش گذشت. وقتی به پست های قدیمی نگاه میکنیم خیلی خاطراتی که برای ما درس و کلاس بود امروز اینقدر ارزشمند و پرفایده اس که انگار هر روز داریم اونها رو تجربه میکنیم. این وبلاگ دریچه ای بود تا بتونیم از طریق اون...
-
سفری دیگر
چهارشنبه 1 شهریورماه سال 1391 22:57
به زودی میخواییم بریم سفر. سفر به سواحل دریای زیبای مازندران. دیگه ماه رمضان تموم شده و وقت سفره. گرچه احساس میکنم کمی منطقه شلوغ باشه. اما خوب چه میشه کرد. البته دو سه جا تو شمال رو سراغ دارم که هم بکره و هم زیبا و هم خلوت. دعامون کنید.
-
تقدیم به میهنم
شنبه 17 تیرماه سال 1391 23:20
ستایش خدای پاک را سزاست که به ما جان داد تا فدای ایران کنیم. همیشه و خیلی وقتها ما از کشورمون اسم میبریم و اون رو هم خیلی دوست داریم. هر وقت ادعای کشورمون پیش میاد اون رو با تاریخ باشکوه باستانی اش و کوهها و دشتها و چهارفصل بودنش و طبیعت زیباش و معادن و امکانات جغرافیایی و ... معرفی میکنیم. اگه به یه خارجی بربخوریم...
-
چه ساده و چه سخت
جمعه 19 خردادماه سال 1391 22:03
در سفر زندگی آموختم کسانی که بیشتر دوست دارم ، زودتر از دست میدهم . چهار سال گذشت. چهار سال از زمانی که پر کشید . چهار سال از عمر بی او . چهار سال از افسوس ابدی من . چه ساده و چه سخت. محسن سنایی عزیز برای من فقط یه دوست نبود. یه فرصت بود برای دیدی متفاوت به زندگی. یادش بخیر. پایان بهار همیشه برای من تلخ است و تلخ ترین.
-
در آغوش خلیج پارس (2) قسمت اول داراب
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1391 21:37
۲۹ فروردین وقتی رسیدیم به داراب ظهر شده بود و هوا حسابی گرم بود . خوب تا بحال ما سفر به داراب نداشتیم و این شهر رو نمیشناختیم . اما یه دوست خوب تو این شهر داشتیم که از قبل باهاش هماهنگ کرده بودیم. حامد حسینی عزیز . جالب این بود که وقتی رسیدیم داراب همه از ما می پریدن شما مهمان آقای حسینی هستید. مثل اینکه حامد همه مردم...
-
در آغوش خلیج پارس (1) اردکان تا یزد
چهارشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1391 20:54
میخوام سفرنامه رو این بار روز به روز ننویسم. اینم یه ابتکاره دیگه . میخوام سفرنامه رو اینطور بنویسم که داستان داستان باشه. یعنی اتفاقاتی که تجربه شده رو به شکل گزیده انتخاب کنم و بنویسم. اینطوری جالبتره شاید. میخوام حالا از یکی از قشنگ ترین هاش انتخاب کنم. صبح زود بود و من بلند شدم برای نماز. منزل محسن سنایی عزیز...
-
در آغوش خلیج پارس ( پیش درآمد)
سهشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1391 14:28
بیست سال بعد، بابت کارهایی که نکردهای بیشتر افسوس می خوری تا بابت کارهایی که کر ... دهای. بنابراین روحیه تسلیم پذیری را کنار بگذار. از حاشیه امنیت بیرون بیا. جستجو کن. بگرد. آرزو کن. کشف کن. و سفر کن... مارک تواین خوب الان که این پست رو دارم میگذارم سفر 14 روزه ما به خلیج پارس تموم شده . تو خونه نشستم و یه چای داغ...
-
برای شروع دوباره
جمعه 18 فروردینماه سال 1391 08:47
سلام. دارم وسایلمو جمع و جور میکنم. میخواییم به زودی حرکت کنیم. بازم یه سفر با دوچرخه. بازم کلی خاطره شیرین. بازم چیزهایی که تا مدتها در موردشون خواهم نوشت و خواهم گفت. همونجوری که قول داده بودم و از خدا هم خواستم و خدا هم کمکمون کرد سال نود و یک رو داریم با سفر شروع میکنیم. تو این سفر آرش ؛ ندا و فرهاد هستند. یه ذره...
-
دعای نوروز
جمعه 26 اسفندماه سال 1390 21:33
خدایا - در این سال نو آرامش و امنیت را برای تمام مردم جهان به ویژه همه هم میهنانم آرزومندم خدایا - در این سال نو کشورم را و مردم خوبش را سرشار از آزادی و بالندگی کن. خدایا - در این سال نو همه کسانی را که نوروز را جشن میگیرند از نعمت های بیکرانت بهره مند کن. خدایا - در این سال نو صلح و آرامش را به افغانستان هدیه کن....
-
یاد نوروز
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 23:47
یادش بخیر دقیقا سه سال پیش همین موقع کمی دلهره داشتم. دلهره از اینکه میخوام یه سفر خیلی خاص برم. سفر به کویر زرین به همراه محسن سنایی . تو طول این مدت خیلی اتفاق ها افتاده. اما من هنوزم به یادشم و همیشه بهش فکر میکنم و همیشه اندازه میگیرم چقدر ازش دور شدم و چقدر بهش نزدیک . بازم مینویسم.... منتظر باشید
-
تکثیر ما
سهشنبه 16 اسفندماه سال 1390 23:56
سلام. تا بحال شده فکر کنید که جمعیت جهان چقدره و چطور داره رشد میکنه؟ ویا حتی دوست داشتید ببینید جمعیت کشور ایران یا هر کشوری در دنیا در لحظه چقدره؟. پس به این سایت سر بزنید. حسی که من از دیدن این سایت پیدا کردم مثل حس دیدن تکثیر باکتری های روی گوشت بود. نظرتون رو حتماً برام بگذارید. http://breathingearth.net/
-
برای سفر و صلح
جمعه 5 اسفندماه سال 1390 09:26
این متنی هست که آرش خزایی ( سرپرست گروه دوچرخه سواری و طبیعتگردی آنادانا ) در تاریخ 25 اردیبهشت ماه 88 در روستای میانده در هنگام تاسیس اولین کتابخانه از سی کتابخانه ای که هدف از ساختش هست خونده. جالب بود و خاطره انگیز. احتمالا خوشتون بیاد. هر خواستنی راهی جلوی پایت میگذارد که شروع کنی و هر شروع کردنی تو را با هزاران...
-
یک کتاب مفید
شنبه 29 بهمنماه سال 1390 13:12
امروز میخوام یه کتاب خیلی مفید که هیچ وقت چاپ نشده ولی پر از مطالب مفید در زمینه سفر با دوچرخه بدور ایرانه رو براتون بگذارم. سفرنامه فوق به نام 68 روز زندگی به سفر آقای محمد شاهکرم میپردازه که در سال 86 دور ایران رو رکاب زد و خاطرات اش و ماجراهات در سفرش رو به همراه ملاقاتش با برخی افراد که بهش کمک میکنند و باهاش دوست...
-
برای سال نود و یک
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1390 23:48
سلام. خیلی دلتنگ سفریم. خیلی وقته با دوچرخه سفر نرفتیم. این چند وقته، یکی دوساله ، همش یا تور بردیم و یا کوله ای اینور اونور رفتیم. آخرین سفر دوچرخه جدی مون برمیگرده به سفرمون به یزد که سال 88 بود. اگه بخوام رتبه بندی کنم باید بگم درخشانترین سال سفرهای دوچرخه ای ما سال 87 بود که 10 تا برنامه با دوچرخه رفتیم. یادش بخیر...
-
چه کسی پاسخگوست؟
شنبه 15 بهمنماه سال 1390 21:32
سلام. تو این پست میخوام در مورد یه چیزی صحبت کنم که اصلا دوست نداشتم در این مورد حرفی بزنم. چون همیشه حوادث تلخ و ناراحت کننده خیلی گفتنی نیست. اما میخوام بنویسم که هم دینی که احساس میکنم به عنوان یک عضو جامعه ورزشی ایران برگردنمه رو ادا کنم و هم اینکه شاید گفتنش بتونه کمی از مسئولین رو که باعث همچین حادثه ای در پیست...