فرشته از شیطان پرسید: قویترین سلاح تو برای فریفتن انسانها چیست؟
شیطان گفت: به آنها میگویم «هنوز فرصت هست».
شیطان پرسید: قدرتمندترین سلاح تو برای امید بخشیدن به انسانها چیست؟
فرشته گفت: به آنها میگویم «هنوز فرصت هست»
برگرفته از وبلاگ آهو دختری عاشق
سلام امروز آخرین روز از بهار و یکی از غم انگیزترین روزهای تقویم برای ماست. روزی که محسن عزیز پرکشید و ما را با دنیایی از بی تجربگی هایمان تنها گذاشت.
سه سال پیش در چنین روزی بود که چهارستون بدن مان آنچنان درد گرفت که هنوز هم کمر راست نکرده ایم. و چه درد دردناکی بود.
گاهی اوقات حسرت میخورم به رفتنش و پیش خودم میگم کاش منم همچین سعادتی داشتم. گاهی که با خودم خلوت میکنم میبینم مرگ اون از زندگی خیلی از ما خیلی زیباتره و پیش خودم میگم خوش بحالش. محسن سنایی رفت. اما تا هستیم یادشو و لبخندهای شیرینشو و دستهای مهربانشو فراموش نمیکنیم.
دلمون حسابی براش تنگه.
سلام . تو یک هفته گذشته خیلی از دوستان با ما تماس گرفتند و چند نفر دیگر هم لینک پست یه گام کوچولو رو قرار دادند. میخوایم همین جا از همه این عزیزان که مارو در این حرکت انساندوستانه کمک میکنند تشکر کنم و این نوید رو بدم که ما تصمیم گرفتیم دوستانی که یاری میرسونن . چه مالی و چه ارسال کتاب و چه کمک و مشاوره تو پیدا کردن نقاط محروم و رایزنی با سازمان های مربوطه اگر مایل بودند اسمشون یا اسم گروه یا شرکتشون رو تو یه لیست زیبا در مدرسه ای که کمک هاشون باعث تجهیزش شده ثبت و نصب کنیم.
بعدشم این طرح فقط طرح ما نیست بلکه ما فقط مجری اون هستیم. هرکسی که تو اینکار تلاش میکنه ریشه ای از گیاه زیباییه که یه روز تبدیل به یه درخت تناور میشه و اون وقت خیلی از داداشا و خواهر کوچولوهای ما که تو این سرزمین زیبا زندگی میکنند میان و زیر سایه اش خستگی در میکنند و یادی از دل اقیانوسی همه ما میکنند. اون روز خیلی نزدیکه .
اینم لوگو طرح سی کتابخانه است که حتما بعدا بیشتر در موردش خواهید شنید. موفق باشید و ممنون
سلام. بعد از اینکه کتابخانه اولمون رو تو یکی از مدارس روستایی محروم استان همدان به اون شکلی که مدنظرمون بود حدود دو سال پیش افتتاح کردیم . و در طول این مدت در حدود دو میلیون تومان کتاب دیگه به اون اضافه کردیم . در تدارک دومین کتابخانه مون هستیم تو یه استان دیگه. اینو نوشتیم که به همه دوستان خوبمون که دنبال میکنند این طرح رو بگیم که ما حسابی پیگیریم . اما با همه تلاشهامون به خاطر کمبود منابع مالی کمی طرح مون طولانی شده. ما خیلی نامه نوشتیم . چند بارم پیغام فرستادیم دوستان هم لطف خودشون رو از ما دریغ نکردن . اما این کار بازم همت والای شما دوستان رو میطلبه.
اینکه بعد از اینکه یه خیر فوت میکنه میشینیم گریه میکنیم . اینکه وقتی فرصت تموم میشه افسوسشو میخوریم کار خیلی ویژه ای نیست . زنده هارو دریابیم . بچه های روستایی کوچولویی که مثل من و شما تو این خاک زندگی میکنن و وقتی چشماشو باز میکنن آسمون آبی این سرزمین رو میبینن. به شخصه ما اعضای گروه دوچرخه سواری و طبیعتگردی آنادانا اگه لازم باشه کاسه گدایی دستمون میگیریم و در هر خونه ای رو میزنیم تا بتونیم همونجور که وعده کردیم سی تا کتابخانه تو سی نقطه محروم این سرزمین برای خالص ترین مردم این خاک بسازیم. نه اینکه خودمون رو به رخ کسی بکشیم. نه اینکه چهار روز دیگه جایی دعوتنون کنن و بگن آفرین به شما که اینکارو کردین. بلکه به خاطر اینکه مال همین خاکیم و تو همین وادی و برای همین مردم زنده ایم.ما دلمون به دل همدیگه خوشه . ایران یعنی بوی نان تازه ای که اون پیرزن روستایی تو اون روستای دورافتاده یزد برامون پخت. ایران یعنی بغض اون دختر کوچولوی روستایی که وقتی اولین کتابخانه رو ساختیم اومد و بهمون تبریک گفت. ایران یعنی غصه های اون مرد سیستانی که از کم آبی هیرمند شکایت داشت. ایران یعنی نسیم خنکی که تو ارتفاعات شیرکوه صورت هممون رو نوازش میکرد. ایران یعنی ردپای اون یوزپلنگ تو کویر پهناور درانجیر.
پست و مقام به قول اسوه و الگوی مردان عالم مولای (ع) مثل استخوان خوکی در دست جزامیه. دست برداریم از این همه منم منم و حسابگری .
مال هم باشیم . کاری بکنیم .حتی اگه در نظرما کوچیک باشه مطمئنا در نظر خدا بزرگ محسوب میشه. اینقدرحرف زیاد نزنیم عمل کنیم. یه گام کوچولو برای اینکه زندگی همدیگرو آسون تر کنیم از سی هزار صفحه کتاب و مقاله و وبلاگ نویسی بزرگتره. یه محکی بزنیم خودمونو . خوب توجه کنیم اینی که هستیم مدیون چه کسانی هستیم. یه گام کوچولو هم میتونه یه گام بزرگ باشه برای اینکه لطافت لبخند رو به چهره خیلی ها هدیه بدیم. منتظرتونیم