اگه خدا بخواد سه هفته دیگه میریم ارمنستان. کشور زیبایی که دیدنش خالی از لطف نیست. البته تصمیم داریم کوله ای بریم و تو این سفر دوچرخه همراهمون نیست. چون همه این کشور کوهستانی و پر ارتفاعه و زمان ما هم کمه. برامون دعا کنید.
حالا فعلا یه مختصر در مورد کشور ارمنستان براتون مینویسم.
ارمنستان (به ارمنی: Հայաստան، تلفظ: هایاستان) با نام رسمی جمهوری ارمنستان (Հայաստանի Հանրապետություն، هایاستانی هانراپِتوتیون) کشوری در قفقاز جنوبی به پایتختی ایروان است. ارمنستان در قفقاز جنوبی (ماورای قفقاز) در میان دریای سیاه و دریای خزر قرار دارد که مرز میان آسیا و اروپا محسوب میشو د. همسایگان ارمنستان در غرب ترکیه، در شمال گرجستان، در شرق جمهوری آذربایجان، و در جنوب ایران و جمهوری خودگردان نخجوان (جزئی از جمهوری آذربایجان) میباشند.
ارمنستان کشوری کوهستانی و پرباران است و نیز یک کشور محاط در خشکی است. بزرگترین دریاچه این کشور دریاچه سوان((به آذری گویچه گولی)) است که آب شیرین دارد و پهنه نسبتاً بزرگی از بخش میانی کشور را پوشاندهاست. پهناوری ارمنستان ۲۹٬۸۰۰ کیلومتر مربع (۱۴۲ام در جهان) است و حدود ۳٬۲۰۰٬۰۰۰ تن جمعیت دارد. مردم ارمنی پیرو آیین مسیحیت هستند.
اقتصاد ارمنستان تا اندازه زیادی به سرمایهگذاری و پشتیبانی ارمنیان خارج از کشور وابستهاستپیش از استقلال، اقتصاد ارمنستان بیشتر بر پایه صنایع شیمیایی، الکترونیک، ماشینآلات، فرآوری خوراک، لاستیکسازی و بافندگی بنا شدهبود و برای مواد اولیه صنایع خود وابستگی زیادی به دیگر جمهوریهای شوروی و خارج از کشور داشت.
نام بومی این کشور در زبان ارمنی هایک میباشد که در سدههای میانه با افزودن پسوند فارسی ستان (به معنای سرزمین) به هایاستان تغییر یافت. این نام به طور سنتی از نام هایک، بنیان گذار افسانهای ملت ارمنی و نتیجهٔ نتیجهٔ نوح پیامبر، گرفته شدهاست که بر اساس نوشتهٔ موسی خورنی، تاریخ نویس ارمنی، در سال ۲۴۹۲ قبل از میلاد بل پادشاه بابل را شکست داد و ملت ارمنی را در منطقهٔ آرارات بنیان گذاشت.
زبان ارمنی، زبان رسمی کشور ارمنستان است.
ارمنستان پیش از سال ۱۴۵۴ یک پادشاهی توانگر با فرهنگی پرمایه بود که در برههای از زمان همه سرزمینهای میان دریای سیاه و خزر را در بر میگرفت. مردم ارمنستان در طول تاریخ زرتشتی مزداپرست بودند که با شاخه زرتشتی زروانی ساسانیان تفاوتی داشت. ارمنیهای زرتشتی بیشتر بر پرستش مهر تاکید داشتند ولی پس از آن دین مسیحیت در این منطقه رواج یافت. در سال ۳۰۱، ارمنستان نخستین کشوری بود که مسیحیت را دین رسمی کشور برگزید (دوازده سال پیش از روم)..
پس از سرنگونی پادشاهی ارمنستان در سال ۴۲۸ میلادی، این منطقه از نو بخشی از ایران شد. ارمنستان مدتهای زیادی جزئی از ایران بودهاست و فرهنگ آن از ایران تاثیر زیادی پذیرفتهاست، . در دور دوم جنگهای ایران و روسیه تزاری در سال ۱۲۰۶ هجری خورشیدی (۱۸۲۷ میلادی) که زمان فتحعلی شاه قاجار رخ داد، سپاه ایران به فرماندهی عباس میرزا از ارتش روسیه به فرماندهی پاسکویچ شکست خورد. سپس در پی پیمان نامه ترکمانچای، ارمنستان رسما از ایران جدا شد و به خاک روسیه پیوست. ارمنستان در سال ۱۳۷۰ از شوروی استقلال یافت. ارمنستان اکنون روابط خوبی با ایران به ویژه در امور فرهنگی و اقتصادی و انرژِی دارد.
سرانجام ارمنستان در شهریور ۱۳۷۰ از اتحاد جماهیر شوروی استقلال یافت. پاکستان تنها کشوری است که این کشور را بدلیل اشغال اراضی جمهوری آذربایجان به رسمیت نشناختهاست. ارمنستان روابط گرمی با ایران دارد. بسته بودن مرزهای این کشور با جمهوری آذربایجان و ترکیه و بیطرفی ایران در جنگ قره باغ از دلایل توسعه روابط دو کشور است
تو وبلاگ دوست خوبم جناب آقای سوزنچی یه شعر زیبا بود که میخوام با اجازه ایشان تقدیم کنم به همه کسانی که تا بحال با من همسفر بودن. مرحوم محسن سنایی . محمد شاهکرم. مهسا ترابی. محمد علی مظاهری. احسان سنایی . ندا گمار. سپیده شعبانی . علی قوچانی . نسیم یوسفی و جعفر ادریسی . سعید خزایی . حسین اکبرزاده. مریم بخشایش. عباس لویی. علی خزایی . نصرالله جلیلی . فرهاد خزایی و ...
لطفا دانلود کنید.
سلام . این عکس رو میخوام تقدیم کنم به دوست خوبم نصرالله جلیلی و روح بزرگ محسن سنایی عزیز و همه کسانی که محسن رو و نصرالله رو دوست دارند. اما قبلش از همه میخوام خوب به این عکس نگاه کنند. محسن داره یه چیزی به نصرالله میده و روشو هم به طرفی خارج از عکس برگردونده . نصرالله هم داره دقیقا به همون جا نگاه میکنه. به احتمال زیاد این عکس در سفر لوت گرفته شده . به یوار پشت سر نگاه کنید : یه دیوار سنگی و آجری که به نظر میاد دیوار یه ساختمان باشه و یه حصار نیست. یه چیز خاصی تو این عکس هست . میخوام ببینم کی میفهمه .
امروز یه روز جالب بود. صبح با ندا ( مدیر روابط خارجی گروه ) رفتیم دوچرخه سواری .
هوا هم خنک بود و هم عالی. کلی لذت بردیم و صبحانه ای هم در ارتفاعات خوردیم. جای همتون خالی . مردم از شهرهای مختلف به همدان اومدند و در پارک ها چادر زدند و کمترین تاثیری در رونق گردشگری ندارند. از یکی از این توریست ها یک دون لیپتون گرفتیم و چایی درست کردیم. در راه بازگشت خیابان ها به نسبت یکی دوساعت قبلش شلوغ تر شده بود و تو خیابان پر بود از ماشین هایی که در هم میلولیدند. یه وانته دور یکی از میدانهای شلوغ افتاد پشت سر من و شروع کرد بوق زدن. منم شاکی شدم وسط میدان دوچرخه رو جلوش نگهداشتم رفتم سراغش. بدبخت اینقدر ترسیده بود که سرخ شده بود. یک کلام بهش گفتم بیمارستان خیلی نزدیکه خودتو بهش برسون . سوار شدم و راه افتادم. حالا اینو میخوام بگم. چرا اینقدر در کشور ما صداهای مزاحم هست؟
چرا اینقدر بی ملاحظه ایم. چرا اینقدر خودخواهیم. چرا اینقدر فرهنگمون پایین اومده؟
البته اینا همش سواله؟
دلیلشم خودم نمیدونم . به نظر شما چرا اینقدر ......